۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

تولدت مبارک عمه سیما




دیروز تولد عمه سیما بود! مامان و بابا رفته بودن خونه مامان بزرگ تا تولد عمه سیما رو جشن بگیرن. عمه پروین اینا هم اومده بودن.... راستی گفتم مامان بزرگ.... هنوز معلوم نیست من وقتی تونستم حرف بزنم چه جوری صداش کنم... شاید بهش بگم "مامانی" شاید هم "مامان جون" .... نمیدونم.... خلاصه دیشب عمه سیما خیلی خوشحال بود! بابا هم همینطور.... بابا میگه عمه سیما خیلی مهربونه.... راستی، مامانی زده بود مجسمه ای رو که بابا و مامان قبلا به عمه سیما هدیه داده بودن شکسته بود و ظاهرا عمه سیما حسابی ناراحت شده بود!! مامانی هم کلی گشته بود تا مثل اونو پیدا کنه! ولی پیدا نکرده بود! برای همین یکی شبیه اون برای تولد عمه سیما خریده بود!! بابا میگه مامانی هم خیلی مهربونه..... بابا همیشه راست میگه....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر