۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

اتاق من


امروز بابا یه کمی ناراحته! مدیر شرکتشون مریض شده و بیمارستانه. در ضمن بردیا هم مریضه! بابا برای هردوشون ناراحته. من هنوز بردیا رو ندیدم! ولی مثل اینکه میخواد با من دوست بشه! بابا میگه پسر خوبیه!
بابا این روزا توی فکره! داره به اتاق من فکر میکنه. رنگ اتاق من آبیه! آبی دو رنگ! مثل دریا و آسمون...
من قراره توی دریا بخوابم و آسمون رو نگاه کنم! من هنوز نمیدونم دریا چه شکلیه! ولی باید قشنگ باشه! شاید روی دیوار اتاقم ماهی نقاشی کنن! شاید هم چند جور حیوون دیگه! هنوز معلوم نیست! این آدم بزرگا خیلی سخت تصمیم میگیرن!
تازه دیگه یواش یواش باید برن برای من وسایل زندگی بخرن! بزرگا بهش میگن سیسمونی! هوراااااااااا! اسباب بازی!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر