امروز صبح وقتی مامان از خواب بیدار شد دید لپهاش قرمز شده! بابا خیلی نگران شده. ولی جلوی مامان اصلا به روی خودش نیاورد. بابا نمیدونه چیکار کنه. چون مامان این جور وقتها فکر میکنه که از همه بیشتر میدونه و حرف و پیشنهاد هیچکس رو گوش نمیده به جز دکتر دونلو! اون هم که مامان و هزار تا مامان دیگه رو گذاشته و رفته انگلیس. معلوم هم نیست کی برگرده. خدایا خودت مامان رو حفظ کن..... ولی فکر کنم لپهای مامان به خاطر من قرمز شده. نباید چیز مهمی باشه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر