۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

سهند 20ساله

تصوری از 20سالگی من از نگاه پسر عمه ام علیرضا!:
.....
20 سال بعد در چنین روزی...!!!!
........
یکی از دندونای عقل من در اومده!!! الان حدود یک هفته است... ولی فرصت نکردم اینجا بنویسمش!! سرم خیلی شلوغه! کارم خیلی زیاده! امتحانای پایان ترممه.... ولی تقریبا هر روز که میام خونه با کامپیوترم بازی میکنم!! به جز شبایی که با بچه ها بیرونم.... این روزا زیاد هم حوصله ندارم... آخه دندونم درد میکنه! ولی بابا میگه من خیلی پسر خوبی هستم. با اینکه دندونم درد میکنه زیاد مامان و بابا رو اذیت نمیکنم.... من یک دانشجوی دوست داشتنی هستم!! اینو هم بابا میگه ، هم استادمون! ولی خودم هم میدونم!!