۱۴۰۳ اردیبهشت ۸, شنبه

My new friend Mijo

من یه دوست جدید پیدا کردم. 👬

از طرف مدرسه از یک مدرسه توی هامبورگ دعوت شده بود که برای 10 روز بچه های هم کلاس ما رو بیارن و مهمان ما باشن.

خیلی بهمون خوش گذشت. این یک هفته که گذشت خیلی جاها رفتیم هم با مدرسه هم با مامان و بابا. 

هرچند از نظر برنامه ریزی هفته خیلی فشرده ای رو گذروندیم، ولی همه مون از این تجربه خوشحالیم و لذت بردیم.

این هم عکس پرواز Mijo که داره برمیگرده خونه.

امیدوارم سفر خوبی داشته باشی و باز هم همدیگرو ببینیم. مراقب خودت باش.








۱۴۰۲ آذر ۱۰, جمعه

Vashlovani trip


 





















سلام.

سفر دو روزه واشلوانی با معلمها و هم کلاسیها تموم شد و من برگشتم خونه.

این اولین سفرم بود که شب رو پیش مامان و بابا نبودم. تجربه بزرگی برام بود.

برای مامان و بابا هم تجربه بزرگی بود. نگرانی این دو روز چیزی بود که تا حالا تجربه نکرده بودن. ولی از اینکار من راضی هستن و حالا که برگشتم خیلی خوشحالن. البته اینا رو که من نمیدونم. چون بهم نگفتن نگران بودن. 😅😅

۱۴۰۲ مهر ۱۷, دوشنبه

سلام!!

 

چند ماه بود که بابا اینجا چیزی نمینوشت. میدونید چرا؟

چون گوگل اکانت بابا به دلیلی نامعلوم از دسترس خارج شده بود! بابا بعد از چند ماه نامه نگاری با گوگل تونست اکانت رو برگردونه و حالا من بازم اینجام. :-)

این چند وقت که اکانت بابا از دست رفته بود خیلی اتفاقات افتاد. خوب زندگی پر از اتفاقات خوشایند و ناخوشاینده. یکی از اتفاقات خوبش سفر ما به آلمان بود. 

اینم چند تا از عکساش
































الان دو هفته است که مامان رفته ایران به مادرجون سربزنه. فردا عصر برمیگرده و من و بابا خیلی خوشحالیم. :-)

YAY!! :-)

۱۴۰۲ تیر ۶, سه‌شنبه

الان که بابا داره این رو مینویسه تازه تب من قطع شده.

 امروز قرار بود از طرف مدرسه یه سفر دو روزه ما رو ببرن Jomardi X-park. صبح که بیدار شدم گلودرد داشتم و بینی ام هم گرفته بود. ولی با بابا تصمیم گرفتیم که برم. چون سفر خوبی بود.



چون حالم زیاد خوب نبود نتونستم عکس بگیرم و فقط یه فیلم کوتاه از زیپ لاین جررد گرفتم. 

پارک حدود 60 کیلومتر خارج از تفلیس بود. عصر حس کردم حالم بدتر شده. بابا با تاکو تماس گرفت گفت یه تاکسی بگیرن منو برگردونن خونه. ولی تاکو موفق نشد تاکسی بگیره. خلاصه بابا با تاکسی اومد اونجا منو برداشت برگشتیم خونه. 

آب مرغ بهم داد و دارو هم عصر گرفته بود بهم داد و خوابیدم. ولی تب کردم. 

 الان که بابا داره این رو مینویسه تازه تب من قطع شده.

اینم یه خاطره شد..

۱۴۰۲ تیر ۳, شنبه

Tbilisi Deutsch International

 


The last week of the school year 2023.

Tbilisi Deutsch International
















فردا جشن فارغ التحصیلی منه. هفته دیگه هم سال تحصیلی تموم میشه.

بابا میگه به من افتخار میکنه. چون کار بزرگی کردم. تموم شدن سال تحصیلی با نمره های خوب توی یه مدرسه آلمانی توی یه کشور گرجی زبان، کار هر کسی نبود. 

به امید موفقیت های هرچه بیشتر

۱۴۰۲ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

آقا جون دوست داشتنی، خداحافظ

 پدر:

پسرم دیشب خبر بدی به من رسید. عصر که اومدم خونه مامان ناراحت بود میگفت آقاجون رو از خوی آوردن توی بیمارستان بستری کردن. ولی من دلداریش دادم که مثل دفعه های قبل خوب میشه و برمیگرده خونه.

شب عمو امیر به من مسیج داد که متاسفانه آقاجون فوت کرده. مثل این بود که دنیا روی سرم خراب شده باشه. نمیتونستم به مامان بگم چون باید صبر میکردم صبح بری مدرسه بعد بهش بگم. میدونی، روزای آخر مدرسه بود و نمیخواستم روحیه ات خراب بشه و بتونی این یک هفته آخر رو هم بگذرونی. 

صبح که رفتی مدرسه به مامان گفتم. خیلی سخته این روزا. ولی روزی که این رو بخونی سختیهاش گذشته. 

هرچند که آقاجون برای همیشه بین ما جاش خالیه، ولی توی قلبهای ما زنده است. 

میدونی پسرم، مهم نیست آدم کی بره، مهم اینه که وقتی میره، مثل آقاجون، خاطراتی که به جا میزاره همه خوب باشن. مهم اینه که همه دوستش داشته باشن. مهم اینه که کسی رو اذیت نکرده باشه، مهم اینه که چهره خندان و لبخندش یاد آدما بمونه. ..  و آقاجون همینطوری رفت.

قرار شد امشب مامان بره تهران برای مراسم. من پیش تو بمونم و بعد از سفر مدرسه که با همکلاسیهات داری، کم کم این خبر رو بهت بگم که بتونیم چهلم آقاجون توی مراسمش با هم شرکت کنیم.

خیلی برام سخته که نمیتونم توی مراسم دفن و ختمش باشم. خیلی سخت تره که نمیتونم این روزای سخت رو کنار مامان باشم. ولی میدونم آقاجون هم دوست داشت تو نتیجه خوبی از مدرسه ات بگیری. برای همین تصمیم گرفتم کنار تو بمونم.

میدونم که آقاجون هم اینطوری از من راضیه.

"روحت شاد مرد دوست داشتنی. همیشه توی قلبهای ما زنده ای."

امروز خیلی غم دارم پسرم.. 




۱۴۰۱ اسفند ۱۸, پنجشنبه

اولین رستوران

 سلام،

امروز برای اولین بار به تنهایی رفتم رستوران. توی راه مدرسه از اتوبوس پیاده شدم رفتم وندیز. 😋

اینم عکسش:

وندیز خیابان چاوچاوادزه تفلیس، ساعت 5 عصر، نهم مارس 2023