۱۳۹۹ اردیبهشت ۵, جمعه

ورود من به سال 11 ام زندگی

سلام
امروز، روز اول سال یازدهم زندگی منه. :-) 
جشن تولد امسال من سه نفره بود با کیک شکلاتی سه طبقه مامان پز. خیلی هم عالی و خوب بود. فقط جای خیلیا که دوستشون داریم خالی بود.
امسال به خاطر بیماری کرونا نمیشد کسی رو دعوت کرد یا مثلا شام بریم بیرون. 
این بود که مامان دست به کار شد و با کمک بابا این کیک خوشمزه و خوشگل رو درست کردند.







۱۳۹۸ اسفند ۱۴, چهارشنبه

بیماری کرونا

سلام. 
الان بیشتر از 10 روزه که مدرسه نرفتم. مدارس به خاطر شیوع نوعی از آنفولانزا که جدید هست و اسمش کرونا هست ، تعطیل شده.
دلم برای مدرسه تنگ شده. برای دوستام. حوصله ام هم توی خونه سر رفته. ولی باید یه مدت بگذره تا مردم بتونن بیماری رو کنترل کنن و ما برگردیم به زندگی عادی.
هیچ جا نمیریم. مامان و بابا روزا میرن سر کار و عصر برمیگردن خونه.
فعلا فقط همدیگه رو داریم.
دیروز همه بچه های کلاس هر کدوم چند کلمه برای دوستامون حرف زدیم و گذاشتیم توی کانال مسنجر کلاسمون. 
به امید روزی که دوباره بتونیم بدون ترس از بیماری همدیگه رو بغل کنیم.
.....

از طرف بابا:
پسرم نمیدونم موقعی که این رو میخونی دنیا توی چه وضعیه. ولی هر وضعیتی که باشه میخوام بدونی که من و مامان خیلی دوستت داریم و همیشه مراقبت هستیم. 

۱۳۹۸ بهمن ۱۱, جمعه

سفر یک روزه همدان

یک روز خوب 
غار زیبای علیصدر
دهکده توریستی گنجنامه
تله کابین سواری و برف بازی 💗 







اینجا مامان از ارتفاع تله کابین ترسیده بود. چشماشو بست. 
😂😂


۱۳۹۸ بهمن ۷, دوشنبه

یک شب خوب با دوست بابا و دوست جدید من ماکان

دیشب با مهدی دوست بابا و پسرش رفتیم استخر. اسم پسرش ماکان بود. پسر خوبی به نظر میاد. شاید دوست خوبی بشیم برای هم. باید ببینیم در آینده چی پیش میاد. 
پیدا کردن یه دوست جدید، یکی از بهترین کارهاییه که توی زندگی میشه کرد.
اینم یه عکس بعد از استخر رستوران باروژ سعادت آباد


۱۳۹۸ دی ۲۳, دوشنبه

یادگاری از بابا



پسرم این رو برای تو مینویسم که وقتی بزرگ شدی بخونی.

این روزها کشور ما ایران حال و روز خوبی نداره. مردم خیلی خسته هستن. از همه چیز. 
چند روز پیش اشتباه سیستم پدافند هوایی باعث شد حدود 180 نفر مسافران یک هواپیمای مسافربری جونشون رو از دست بدند. حادثه خیلی غم انگیزی شد.
از اون روز مردم هر روز توی خیابونها دارند به مسئولین اعتراض میکنند. نه فقط به اینکه چرا این اشتباه صورت گرفته. به اینکه سه روز تمام این موضوع رو از مردم مخفی کردند و به دروغ گفتند نقص فنی هواپیما باعث سقوطش شده.
اصل موضوع اعتراض مردم همینه.

پسرم دروغگویی چیزیه که گاهی به هیچ عنوان نمیشه توجیهش کرد. شاید به نظر گناه بزرگی نباشه. ولی واقعیت این نیست.
وقتی کسی راستگو نباشه، وقتی کسی شجاعت راست گفتن رو نداره، ممکنه دست به کارهای خیلی بدی بزنه تا دروغش رو توجیه کنه. چون شجاع نیست که عواقب دروغش رو بپذیره.

یک انسان دروغگو، ترسو ترین انسانی هست که میتونی توی دنیا پیدا کنی. هرچند که به نظرت خشمگین و قدرتمند بیاد. ولی بدون که خیلی ترسو تر از چیزیه که فکرش رو میکنی.

ممکنه کسی به اشتباه دروغ بگه. ولی وقتی دروغگویی تکرار میشه حرف دیگه ایه. وقتی کسی دروغگویی رو تکرار میکنه، براش مثل هر کار بد دیگه عادی میشه. دیگه حس بدی از اینکار بهش دست نمیده. و این باعث میشه که ناخواسته، در همه کارهاش راحت ترین راه ممکن برای رسیدن به هدفش رو دروغگویی ببینه.

پسرم همیشه راستگو باش. حتی اگر به زیانت باشه. مطمئن باش در نهایت، شجاعتی که با راستگویی پیدا میکنی برات بسیار بهتر از نتیجه مقطعی هست که از دروغ میگیری.

مطمئنم که روزی که این متن رو میخونی بسیار شجاع و راستگو هستی و اینها فقط درد دل یک پدر با پسرش هست که این روزها حال دلش خوش نیست.

دوستت دارم برای همیشه.

۱۳۹۸ دی ۲۱, شنبه

من و پای گچ گرفته ام

امروز مدرسه موقع زنگ تفریح داشتم میپریدم که قوزک پام پیچ خورد. اولش خیلی درد گرفت. ولی بعد یه کم آروم شد. ظهر که بابا منو برد خونه گفت یه کم ورم کرده. ولی دست زد دیدیم درد نداره. برای همین برگشت سرکارش.
منم تا غروب که مامان و بابا اومدن پشت کامپیوتر بازی میکردم! 
وقتی اومدم از پشت کامپیوتر بلند شم دیدم اصلا نمیتونم از درد راه برم. 
بابا و مامان منو بردن بیمارستان معیری. دکتر از پام عکس گرفت و گفت پیچیدگی تاندون مچ هست. اگر درد نمیکنه نیاز به گچ نیست. منم گفتم درد نمیکنه. ولی دکتر یه امتحان کوچیک کرد دیدم خیلی درد میکنه!! 
خلاصه این شکلی شدم و برگشتم:


دکتر گفته تا دو هفته باید توی گچ باشه. بابا میگه اینم یه تجربه است توی زندگی