سلام پسرم...
چند وقتیه اینجا برات نمینویسم. نه اینکه نخوام. اما یکسال گذشته کلی گرفتاری و درگیری داشتیم. خدا رو شکر اکثرشون رفع شد. کار هم که دیگه همیشه هست! :-) از این به بعد میخوام برات بیشتر بنویسم. الان نزدیک 5 سالت شده. هم بزرگتر شدی هم دوست داشتنی تر.... :-) نمیدونی من و مامان چقدر دوستت داریم. اینکه میگم نمیدونی واقعیته... هیچوقت هیچ بچه ای تا زمانی که خودش فرزندی نداشته باشه نمیتونه علاقه پدر و مادر نسبت به خودش رو به معنای واقعی درک کنه. بعضی چیزا توی این دنیا هست که باید حتما برات اتفاق بیافته تا متوجه عمق احساسش بشی.
فقط بدون که تو برای من و مامان قشنگترین و بهترین موجود روی زمین هستی... :-)
راستی امسال برای عید توی مهد یه برنامه دارید که توی یک قسمتش هر کدومتون میاین و یه قسمت از شعر استانهای ایران رو میخونید. قسمت تهران رو به تو داده بودن که اونقدر بازیگوشی کردی و رقصش رو یاد نگرفتی که دادنش به یکی دیگه از دوستات! دست آخر هم قسمت خوزستان با رقص سخت تر به تو رسید!!! راستش نمیدونم خاله چرا این کار رو کرد! ولی به هرحال من که راضی ام! مخصوصا وقتی دیدم که رقص خوزستانی رو خیلی بیشتر دوست داشتی! :-)
این شعر متعلق به آقای باغچه بان موسس اولین کودکستان توی ایران هست که مهد کودک شما تغییرات کمی توی شعر داده و میخواد که اجراش کنه... فکر کنم امسال جشن خوبی بشه... :-)
.. دوستت دارم... بابا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر